شب اخر بارداری
سلام بر عزیز دلم وقند عسلم امشب اخرین شب لارداردار ی منه حسابی شلوغ پلوغ بود مامان جونها بابا جونا. _بی بی حبابه دایی عمو خاله پروین امروز دبگه ساکتو کامل کردم. فردا صبح انشالا ساعت 7ونیم باید بیمارستان باشم امشب برای اخرین بار انسولین زدم ایشالا دیگه راحت شدم _خیلی نگرانم برای ریحانه،پسرکم وخودم واینکه از عهدش بر بیام از فردا فصل جدیدی تو زندگیمون شدوع مبشه خدایت شکرت بهم توان وصبر بده که از عهدش بربیام _احساستتم قاطی شده گویا خوشحالی نگرانی هیجان اضطراب ترس وهراس همشونو باعم دارم واول از همه نوکل بخدا
خدایا خودت کمکم کن
ریحانه ی گلم فردا پیشت نبستم مامانی فدات
عزیرم همش دلری تکون میخوری فدات بشم یعنی چه شکلی هستی؟هرچی باشی عزیزی غقط سالم سالم بی عیب وبی نقص
سعی میکنم بخوابم شب خوش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی