ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

آشتی با وبلاگمون

1396/3/25 2:21
نویسنده : مامان زینب
150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بازم سلام نمیدونم چرا همه کاری می کنم ولی انقدر اینجا اوندن برام سخته تنبلمیعنی؟؟متفکر

امسال هم باهمه ی سختی  هاش به پایان رسید ......

از اول مهر ۹بنویسم از روز اول که قرار بود محمدرضا پیش عمه بمونه وریحانه رو هم طبق گفته ی خودشون ببرن مهد ولی چی بگم که فقط ۱روز نگداریش کردن اونم جشن شکوفه ها اخرشهریور واز فرداش حال عمه بد شد حال روحیش همش استرس واصطراب ونگرانی ودکار نمیگم دروغ می گفت ولی خیلیش هم تلقین بود خیلی بهم ربختم روزی که فرداش اول مهر وباید با خیال راحت می رفتم مدرسه برام پر از استرس ونگرانی بود خیلی سخت گذشت برام خیلی مدام نگران بچه ها بودم ومخصوصا محمدرضا ی عزیزم که فقط۱۷ماه داشت.....خلاصه کنم جوری عمه گفت حالم بده ونگران بچه هام(!)که همه گفتن بخاطر بچه های تو اینطور شده..انگار من مقصرم وبچه هام....برادرشوهرم بهش می گفت چشمشون کور خودشون فکر بچه ها می کنن مگر هرکسمادرش شاغله چی می کنه مگه همه کسی رو دارن که نگه کنه بچه هاشون رو؟

این حرفها مثل پتکی شد بر سرمن گفتم اگر مشکل بچه های منن من یک فکری می کنم براشون خیلی ناراحت شدم خیلی ... خلاصه کنم دیگه از اول مهر به فکر پرستار ومهد واین چیزا افتادیم منی که خیالم رو راحت کرده بودن حالا بد جوری فکرم در گیر بود خلاصه مجبور شدیم مامانم ازشهرستان اومد چند روز پیش بچه ها تا برم مدریه وتکلیفشون رو مشخص کنم یعنی دک سه روز هم نتونست بگیره.

مدت زیادی طول کشید تا عادت کردن خیلی روزهای سخت وطاقت فرسابی بود روز های اول خودم هم باهاشون گربه می کردم موقع رفتن از مهد حدود دو ماه طول کشید تا عادت کردن کلی خیلی سخت 

بالاخره ابن سال تحصیلی خیلی سخت بود شرایطی که پارسال داشتم رویای بود (البته حالا فهمیدم)!!! الان ۲۰رمضان هست ومن دیروز اومدم شوشتر الان ساعت دو وبیست دقیقه بامداد 

خدایا به حق این روزها وشبهای عزیزت ایمان وصبرم رو زیاد کن الهی آمیناوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)