ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

۱۸ماهگی رونیکا عسلی

1399/8/24 13:13
نویسنده : مامان زینب
140 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزای دلم

ریحانه خانم

آقامحمدرضا و

رونیکا عسلی 

عزیزای دلم  از حال وهوای این روزا بگم که خوبیم خداروشکر

عزیزای دلم سلامت هستن در کنارم وخداروشکر🌷

هر روز رونیکا رو میزارم پسش آجی وداداش وبه مدرسه میرم گرچه دلم پیشتونه ونگرانم

از دوهفته پیش گریه ها وبی قراری های رونیکا خیلی بیشتر شده ومدام نق میزنه و خیلی وابسته شده وهیچ نمیخوره

بردیمش پیش دکتر متخصص و معاینه کرد،گفت خداروشکر مشکلی نداره فقط وزنش کمه وعلت بی قراری ونق هاش گفت بخاطر اینه که بد قلقه و وابسته😬😬😬

آزمایش ادرار نوشت برای اطمینان که عفونت نداشته باشه دیه شربت تقویتی 

این هفته بخاطر افزایش آمار کرونا مدرسه تعطیل شد ومن تونستم در کنار شما عزیزان بمونم وبیشتر بهتون رسیدگی کنم

امروز ۲۴آبان رونیکا گلی ۱۸ماهه شد وبا چه شرایطی ماسک والکل وزیر انداز و...بردمت بهداشتبرای واکسن

وزن:۱۰۳۲۰

قد:۸۰

که گفت خداروشکر رو نموداری وخوب هست✔✔

برا واکسنت خیلی گریه کردی دو پاهات رو زد

بعد هم قطره آستامینوفن خریدم و اومدیم خونه با هزار زور وترفند دوتکه کوچولو  نون بهت دادم🤨😬😊پنیر قایم کردم که فکر کنی نون خالیه وبخوری

ولی کنجد دوست داری☺☺

امروز کمپرس سرد فردا هم کمپرس گرم🙄

محمدرضا وریحانه هم هر روز درگیر تکالیف وکلاس 😓😓

امروز هم تعطیل شد ومدرسه نرفتم ولی کلاسهای مجازی برقرار

تا ببینیم برا این هفته چه تصمیمی می گیرن !!!

از اتفاقات گذشته بگم براتون 

حدود یک ماه پیش عموآمهدی

فوت شد 😔و من بخاطر سلامتی شما در مراسم شرکت نکردم

شوشتر بودیم  سه چهار روز بعدش خیلی ناگهانی متوجه شدم یعنی باباجون بهم گفت که مامان جون بستری شده وباید عمل بشه خیلی شوکه شدم خیلی زیاد وهرطوری بود با اسنپ وشما رفتم شدشتر کنار مامان عزیزم (مرخصی گرفتم از مدیر)چند روز شوشتر بودم بیمارستان وشماهم پیش باباجون

تا خداروشکر مرخص شد وداداش وزنداداش پیشش موندن که من اومدم،

همون روزها هم بابا حبیب ومامان جون کرونا گرفتن واز اون روز قرنطینه هستن وندیدیمشون ولی خداروشکر خوبن

😉😉

فعلا چیزی یادم نیست اگر یادم اومد میام میزارم و عکس 

فعلا بای😊😊😊😊😊😊

پسندها (1)

نظرات (1)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
25 آبان 99 10:25
❤❤❤❤
مامان زینب
پاسخ
❤❤