دغدغه های مامانی
دخترقشنگم ریحانه جانم دیگه تقریبا پایان کلاس دوم رو میگذرونی وبزرگتر شدی
ولی اخلاق ورفتارت عوض شده
گاهی پرخاشگر وگاهی مهربان
گاهی حرف شنو وگاهی ناسازگار
گاهی آرام وگاهی شلوغ
این مدت به نظرم عوض شدی گاهی صداتو بلند میکنی رو من وبابا...😕ویا زود عصبی میشی
دلم میخواد همیشه شاد ومهربون باشی دوست ندارم از ناراحتی ها بگم
ولی حدود یک ماهه که هرشب با گریه وبی تابی میری تو رختخواب هرچی باهات حرف میزنم ازت توضیح میخوام که علتشو بگی چیز خاصی نمیگی نمیدونم علت ترست از شب چیه...
خوابی دیدی؟
از کسی می ترسی ؟
چیزی دیدی؟
کسی چیزی بهت گفته؟
اتفاقی افتاده؟
جاییت درد میکنه؟
.....
وجواب همه اینها رو با (نه😢 )میدی
ومیگی نمیدونم میترسم خواب نرم
خب نخواب مامان منو بابا بیداریم
میگی خب من مدلم اینطوره...
از این حرفها
یه مدت هم میگفتی مامان جون سیمین رو میخوام😑
خیلی کلافه شدیم هم من وهم بابا
با هر روشی باهات رفتار میکنیم فایده نداره 😏
اگر همین جور ادامه داشته باشه با مشاور صحبت میکنم...
خلاصه این مدت بخصوص دو هفته اخیر خیلی نگرانیم اصلا تو روز یکجوری شب که میشه غصه ونگرانی تو چشمات موج میزنه دخترکم😕
من وباباخیلی دوستت داریم ونگرانتیم
انشالله این بحران رو هم پشت سر بزاریم گل خوشبو