ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

واکسن 18ماهگیت مبارکککککک

1393/5/5 17:21
نویسنده : مامان زینب
155 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام روز یکشنبه 29دی قرار شد بریم بهداشت پیش مامان جوون باهنر وقتی رفتیم گفت باید برید بهداشت خودتئن خلاصه با اژانس رفتیم بهمراه مامان جون وقتی نوبتمون شد اولش ساکت بودی ولی وقتی پاهاتو گرفتم گریه گردی نازنازی من تاعصر خوب بودی ولی اصلا نخوابیدی به خیال خودم گفتم استامینوفن خوردی گیجی ولی اصلا گیج نبودی وبا حامد بازی میکردی ازغروب تب کردی ونق میزدی وناله میکردی اون شب شب احیای23 بود مامان جون از ظهر /فته بود نگهت میکنه که من برم احیا ولی شب که دیدم حالت زیادخوب نیست پشیمون شدم ولی مامان جون گفت برو خیالت راحت خلاصه اون شب بدون تو رفتم احیا ولی جات خالی بود باهمه ی شیطنت هات جوجوی منمحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)