ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 5 سال و 2 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

دخمل گل وپسمل نازم

1393/8/22 2:09
نویسنده : مامان زینب
93 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزای دلم سلام الان ساعت 2:8دقیقه نیمه. شب 22ابانه وحدوا دو ساعته از منزل عمه اومدیم خونه اخه تولد محمد بود خوب وخوش گذشت ولی دخترم خیلی پفک وکالباس وهلع وهوله خورد واخرای برنامه غر میزدی وکسل شدی!تا اومدیم خونه دم در تو ماشین یه عالمه اوردی روم بالا خیلی ترسیدی وگریه کردی تا با گریه بردمت بالا که ز ود عوض کنبم لباسامونو اخه خیلی کثیف شدیم!تا اومدم داخل تو راهرو دیدم یه گربه ی تپل داره نگاه میکنه خیلی ترسبدم وجیغ زدم تا فرار کرد از پنحره اخه باز بود!خلاصه زیر دلم درد گرفت هم نگران دخملم بودم که با این حالش گریه میکرد وهم نگران پسرم تا خالا به زور خوابیدی دخترن چند بار دیگه اوردی بالا میترسم دوباره حالت بد یشه تو خواب میسپارمتون به خدا

پسندها (2)

نظرات (0)