ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

به یاد روز اول مهر ۹۶ آغازی جدید

خانم معلم: سلام به عزیزان دلم و بازهم مهری دیگر البته با شروعی جدید امسال مدرسه ومهد نزدیک خونمونه ولی همه ی زحمت با خودمه که باید ببرم وبیارمتون صبح خیلی اذیت میکنید برا بیدارشدن مخصوصا محمدرضا روزهای اول خیلی پر استرس بود محمد رضا اصلا نمی موند اونها هم میگفتن ببرش چون از همه کوچکتره فقط امادگی وپیش دبستانی دارن همسن محمدرضا ندارن اصلا تو کلاس نمی موند وهمش میخواست پیش ریحانه باشه حالا اونم ناز وشکایت که من و دوستهامو میزنه خلاصه خیلی یهم فشار اومد که گفتن ریحانه بنونه محمدرضا رو ببر جای دیگه خیلی ناراحت شدم اخه کجا ببرم! خلاصه با کلی استرس ودعا وحرف زدن وجایزه وفرشته مهربون و....کم کم علاقمند شد عکسهای روز اول مهر۹۶ ...
1 آذر 1396

اثاث کشی بعد از۹سال

سلام این روزها حسابی مشغول هستیم بالاخره تصمیم گرفتیم و حدودا چند هفته ای هست که تصمیم به جابجایی گرفتیم ازاین بنگاه به اون بنگاه وهمش در سایت دیوار منتظر مشتری بودیم تا بالاخره ۲تا باهم اومدن میخواستن ۳۰تا رهن قرارداد بستیم ودنبال خونه بودیم تا حدود ۸۰ یا ۹۰تا برا رهن تا در اوج ناباوری بنگاه خونه ای برای خرید پیشنهاد کردن بالاخره با قرض و وام وفروش طلاهام خدا جورش کرد وخونه ای در جای دلخواهم خریدیم واقعا خدا جورش کرد فقط خدا وگرنه نه پولش رو داشتیم ونه قصدشو خدایا شکرت انشالله که هرچه سریعتر وامها جور بشه تا چکها پاس بشن قولنامه۵شهریور تحویل کلید ۹۶/۶/۶ (مامان بابا اومدن) بردن اثاث به منزل ۷شهریور الان هم ۸...
9 شهريور 1396

دست درد من😫

سلام به روزهای گرم تابستان این روزها همش مشغول کارهای خونه واز گرما نمیشه جایی رفت چند روز پیش دست راستم خیلی شدید درد گرفت چند روز تحمل کردم ولی فایده نداشت تا رفتم دکتر آمپول و کپسول داد ومچ بند آتل دار و گفت باید حداقل ۳هفته ببندیش که بهتربشه وهیچ کاری هم نکنی باهاش اخه مگه میشه؟ بعد از تولد ستایش اومدم پیش مامان جون بابا جون که کمکم باشن ...
8 مرداد 1396

❤️❤️چراغ خونه ریحانه جون❤️❤️

سلام دخترم عزیزم زندگیم دو روزه که با مامان جون وبابا جون رفتی خونشون عزیزکم خیلی جات خالیه دلم برات یک ذره شده میرم تو اتاق تختت رو میبینم یاد غر زدنهات میفتم فدات شم که خونه بدون تو سوت وکوره دلم گرفت خیلی زیاد کاش پیشم بودی عمرم نفسم که نفسم به نفست بنده زنگ میزنم باهات حرف میزنم همون روز اول گفتی مامانمو میخوام وزنگ زدی ولی از فرداش دیگه بی قراری نکردی فدات بشم مامان جون هم کلی برات چیز خریده وحسابی بهت میرسه چراغ خونه دخترم یکی یدونه دخترم قندونبات دخترم اینم از هدیه های مامان جون🖕🖕🖕 ️ ️ ...
22 تير 1396

از پوشک گرفتن پسرکم 💪در نبود آجی😕

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ سلام عزیزم بالاخره تصمیم گرفتم برای از پوشک گرفتنت امروز۲۰تیر۹۶ وقتی از خواب بیدار شدی وعوضت کردم دیگه پوشکت نکردم وشرت پوشیدمت وبرات توضیح دادم وهرنیم ساعت بردمت دستشویی وبعداز هر بار .....کردن یک جایزه (لواشک اسمارتیز وبرچسب)بهت پیشنهاد دادم که همش برچسب انتخاب کردی وبه دیوار زدی وچند بار هم لواشک تا غروب که خونه مامان جون بودیم وکمی پی پی کردی تو شلوار وسریع بردمت دستشویی در کل برای روز اول خوب بود وراضی بودم🤗مرد کوچک من سرفرصت عکس میزارم ازت ...
21 تير 1396

سفرنامه ی ۴نفره ی سه روزه ی همدان😉

سلام سلام داغی با حرارت ۵۳درجه ای اهواز بعداز ۳۰ روز روزه گرفتن تعطیلات عید فطر تصمیم گرفتیم برای اولین بار سفر ۴نفره داشته باشیم آره تعجب نکنید اولین بار بود که خومون تنهایی به سفر رفتیم همیشه باکسی بودیم یا پدر ومادر خودم یا شوهرم ویا..... روز عید دوشنبه ۴تیر۹۶به سمت همدان حرکت کردیم وعصر رسیدیم خیلی خیلی شلوغ بود خیلی دنبال جا بودیم تا تربیت معلم جا گیرمون اومد. روز اول رفتیم گنج نامه که خیلی خیلی عالی بود هوا خوب وخنک وسوار تله کابین شدیم اولش بچه ها ترسیدن ولی انقدر شعر خوندیم و...که خوششون اومد وبه دشت میشان رسیدیم که واقعا عالی بود،فرداش هم به غار علیصدر رفتیم ظهر بلیط گرفتیم برای ساعت ۱۰شب ظهر هم رفتیم لالجین که خیلی خوب بود ساعت...
10 تير 1396

بدون عنوان

راهنمای ربات ✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ از اونجایی که الان آخرای خرداده ومن هم بعد مدتها اومدم اینجا ویاد گرفتم عکس بزارم از طریق تلگرام تصمیم گرفتم عکسهای نوروز ۹۶ رو ثبت کنم باشد که خوشتان بیاید🤗🤗🤗 ...
29 خرداد 1396