ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

درد ودل و درخواست هم فکری

1397/4/9 2:26
نویسنده : مامان زینب
271 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی دلم گرفته
گاهی اوقات فکر میکنم اشتباه انتخاب کردم حداقا این جسارت رو داشته باشم که به خودم اعتراف کنم تا حالا هرگز این حرف رو نگفتم ولی الان بعد از نزدبک به ۱۱سال زندگی مشترک گویا به این نتیجه رسیدم که دنیامون خیلی فرق داره ارزشهامون تفاوت داره حرف منو متوجه نمیشه شاید منم اونو درک نمیکنم واقعا زندگی خیلی پیچیده تر از این حرفهاست توی کارم واقعا موفقم ولی توی زندگی مشترک چندان موفق نیستم نمیتونم بدون دردسر وباسیاست(!)حرفمو بش بفهمونم
سیاست چه کلمه ای که هیچی ازش نمیدونم ولی واقعا چرا؟
نمیتونم بهش بفهمونم که اگر میگم چرا دیر کردی اگرمیگم چرا روز جمعه خونه نبستی اگر کنار من وبچه ها نیستی واگر خبری بهم نمیدی دلیلش اینه که نگرانت هستم دلیلش اینه که دوست دارم کنار هم باشیم چون منتطرت بودم چون چتو بار غذا رو گرم نگه داشتم وسرد شد چون چشمم له در کور شد نیومدی..... اون موقعه که دیگه میشم مقل یک گلوله ی آتیش که هرآن در انتظار پرتاب شدنه
وقتی بجای توجیه کردن وقانع کردن من وگفتن یک کلمه فقط یک کلمه محبت آمیز سکوت میکنه ومیخوابه تکلیف من این وسط چیه؟ که مثل خودش خونسرد ومغرور باشم وانگار نه انگار یا ازش بپرسم که البته با داد و دعوا مواجه بشمشاید اخلاق بدی داشته باشم ولی من اینطورم که اگر از کسی ناراحت باشم دوست دارم با حرف زدن حلش کنم و فیصله بدم ولی اون دقیقا برعکسه خودش رو میگیره وسکوت می کنه یا داد ودعوا ومن از سکوتش بیشتر حرصی میشم از اینکه اتقدر مغروره و سکوت میکنه یا وقتی حرف میزنه به دعوا ختم میشه
الان هم بجای حرف زدن ومعذرت خواهی خوابه خوابه انگار نه انگار که من ناراحتم وعصبانی از دستش
واقعا نمیدونم چه کاری درسته؟تین وسط بچه ها هم ضربه می بینن
پسندها (4)

نظرات (2)

مامانمامان
9 تیر 97 8:47
سلام عزیزم.واقعا دنیای آقایون وخانمها و واکنشهاشون به مسائل مختلف خیلی باهم فرق داره.درکت میکنم.گاهی مازنهابخاطراینکه مردهاراباخودمون مقایسه میکنیم خیلی ضربه میخوریم.همین تلویزیون نگاه کردنشون را ببینی متوجه میشی میتونن انقدر غرق حتی یه تبلیغ تلویزیونی بشن که صداهای اطراف رانشنون.ولی ماها داریم همزمان چندتاکار راانجام میدیم وتعجب میکنیم چرانمیشنون.اصلا مگه میشه؟!!
گاهی این مسائل بنظرمن دراثرهمین تفاوتها بوجودمیاد.من هم وقتی ناراحتم دوست دارم مسئله حل شه وشاید چندشبانه روزنتونم خوب بخوابم ولی همسرم میتونه همون دقیقه بخوابه.فکرمیکنم اونهامیتونن ذهنشون را آزاد بذارن وقتی خوابشون میاد.ولی ما زنها براحتی ذهنمون آزادنمیشه.شایدم اصلا وقتی خوابشون میادفکرشون جواب نمیده و برعکس ما ترجیحشون خوابه.

من مطالب قبلی وبلاگ شمارانخوندم و باهمین مطلب باهاتون آشناشدم و پیش زمینه ای ندارم.ولی شمابه این نظرمن هم فکرکن.خودت بهترمیدونی.گاهی هم انقدریه اتفاقی تکرار میشه باعث پس زدگی ذهن میشه.یعنی شاید شاید شما یک کار را خیلی داری تکرار میکنی که باعث شده همسرت بی تفاوت بشه وجواب نده.گاهی بهتره روشت را عوض کنی یا مدتی کوتاه رفتارقبلی راانجام ندی بعد با راهی جدید پاسخ سوالت رابگیری.شاید همه ی ما آدمها حتی بچه هامون از سوالهای مستقیم و بازخواست شدن خوشمون نیاد.
مامان زینب
پاسخ
ممنون از پاسختون اره واقعا دنیامون متفاوته مشکل اینه که همیشه من باید پیش قدم بشم😦
مامان صدرامامان صدرا
9 تیر 97 17:38
میتونین قانعش کنین و با حرف زدن مشکلتون رو حل کنین یا پدرو مادرتون رو واسطه قرار بدین که گناه و مشکل شما چیه که تو زندگیش بی توجه هست 😔
مامان زینب
پاسخ
ممنون از هم فکریت قبلا به خانواده ها گفتم ولی فایده نداره مشکل اینه که قهر میکنیم و اگر من پیش قدم نشم روزها ادامه داره😔