ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

تا اولین ماهگرد عروسکم

1398/3/30 11:24
نویسنده : مامان زینب
607 بازدید
اشتراک گذاری

سلام این روزها با وجود رونیکا خانم وانجام کارهای دیگه والبته اذیتهای داداشی  و وابستگی وحساسیت های آجی همه چیز به نظر سخت تر میاد برام

تا روز دهم مامان سیمین موند پیشمون  بعد هم اصرار که بیا بامون ولی نمیدونم چرا حس های متفاوتی داشتم نمیخواستم برموالبته خبر دادن زندایی بابایی تو کرج فوت شده دیگه مامان جونا وبالا جونا لا هواپیما رفتن و دوروزه برگشتن بعد رفتن شوشتر که محمدرضا باشون رفت مامانی هم نگرانم بود وگفت اگر نمیای برو خونه عمه که خیالم راحت بشه خلاصه یکی دو روز تنهاموندم ولی اذیت شدم تا فرداش عمه گفت بیاید افطار رفتیم اونجا حدودا پنج شش روز اونجا بودم

بعداز چند روز هم محمدرضا اومد پیشمون والبته که دلتنگ اجی شده بود 😅🤥😳

خلاصه شب اخر رمضون سه شنبه رفتیم شوشتر چند روز موندیم وبعد بابایی چهارشنبه ۲۲خرداد براجشن ریحانه اومد جلومون اهواز اینم عکسش 🤩🤩

روزجمعه هم بابا کیک کوچولو خرید ویکدفعه ای خاله سوسن ومریم جون اومدن وبرات جشن ماهگرد گرفتیم😍😍😍😍

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)