ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

تولد ۸سالگی ریحانه جانم

سلام سلام خیلی وقته فرصت نکردم بیام اینجا  و بنویسم  از این مدت بگم  مشغول کلاسهای آنلاین ریحانه جان و محمدرضا جان وتکالیفشون وهمچنین کلاسهای حضوری ومجازی خودم بعد از تصمیم گیری درباره تولد ریحانه بالاخره تصمیم براین شد که بخاطر شرایط کرونا تولد رو در فضای باز بگیریم و روز ۵شنبه ۲۵دی جشن رو گرفتیم از شب گذشته مشغول تدارکات الویه وژله و...بودم به کمک مامان حون سیمین  انقدر تهیه دیدیم ودعوت کردیم ولی چند نفر از میهمانها دعوت رو لغو کردن لحظه آخر ومن ناراحت شدم 😏 خلاصه حسابی مشغول بودیم و ریحانه از طرح کیک و‌‌‌‌‌...بی خبر بود تا ظهر خاله معصومه کیک رو آورد 🤩🤩 و...
24 بهمن 1399

تولد ۸سالگی ریحانه جانم

سلام سلام خیلی وقته فرصت نکردم بیام اینجا  و بنویسم  از این مدت بگم  مشغول کلاسهای آنلاین ریحانه جان و محمدرضا جان وتکالیفشون وهمچنین کلاسهای حضوری ومجازی خودم بعد از تصمیم گیری درباره تولد ریحانه بالاخره تصمیم براین شد که بخاطر شرایط کرونا تولد رو در فضای باز بگیریم و روز ۵شنبه ۲۵دی جشن رو گرفتیم از شب گذشته مشغول تدارکات الویه وژله و...بودم به کمک مامان حون سیمین  انقدر تهیه دیدیم ودعوت کردیم ولی چند نفر از میهمانها دعوت رو لغو کردن لحظه آخر ومن ناراحت شدم 😏 خلاصه حسابی مشغول بودیم و ریحانه از طرح کیک و‌‌‌‌‌...بی خبر بود تا ظهر خاله معصومه کیک رو آورد 🤩🤩 وحدود ساعت ۳ونیم ...
24 بهمن 1399

از تحویل ماشین تا کلاس رانندگی

سلام سلامی به زیبایی زمستان به عزیزای دلم قشنگای من بالاخره بعد از حدود دوماه روز ۱۳دی ماشین رو تحویل گرفتیم چقدر خوشحال شدید و ذوق کردید مخصوصا محمدرضا  از ۳۰ آذر هم کلاس های عملی رانندگی رفتم یعنی شب یلدا تا روز شنبه گذشته یعنی۱۳دی تمام شدند خیلی سخت بود چون ده دقیقه به ۷ میرفتم وهوا تاریک بود  وچند روز بعدش یعنی ۱۷(بعد از چند هفته که ازمون بخاطر کرونا کنسل بود برگزار شد شانس من )ومن هم ازمون دادم وبار اول قبول شدم⚘ تا این هفته که شهری باید بدم دیشب تولد سارا بود خونه عمه خوب بود  این هفته هم تولد ریحانه است نمیدونم چه کنم هم دوست داریم هم میترسم  کیک رو سفارش دادم به پیج خال...
19 دی 1399

۹۹/۹/۹وگفتن ماما

سلام سلام سلام  به عزیزای دلم این روزها خیلی مشغول مدرسه وتکالیف و...هستم ونیومدم اینجا تکالیف ریحانه زیاد شدن وبیشتر اوقات بداخلاقی میکنه برای انجام دادنشون محمدرضا هم همینطور همش در حال کشمکش هستیم....😑 حدود ده روز هست که سمند آفتاب سوخته 😁رو فروختیم والان وسیله نداریم بیشتر بابا سختشه که میره سرکار والان قدرشو بیشتر میدونیم  شوشتر رفتن ساده کمتر از۲۰۰نمیشه 😳 دوروز میشه که رونیکا یاد گرفته میگه ماما خودش هم ذوق میکنه وتکرار میکنه... فعلا چیز دیگه ای یاد نگرفته که بگه ولی همه چیز متوجه میشی فدات شم لباس وسویشرت خریدم برات چقدر ذوق کردی ☺☺ انگشت پاهات زخم شده همش نشونش میدی ومیگی اوخخ  اویییی بردمت د...
9 آذر 1399

۱۸ماهگی رونیکا عسلی

سلام به عزیزای دلم ریحانه خانم آقامحمدرضا و رونیکا عسلی  عزیزای دلم  از حال وهوای این روزا بگم که خوبیم خداروشکر عزیزای دلم سلامت هستن در کنارم وخداروشکر🌷 هر روز رونیکا رو میزارم پسش آجی وداداش وبه مدرسه میرم گرچه دلم پیشتونه ونگرانم از دوهفته پیش گریه ها وبی قراری های رونیکا خیلی بیشتر شده ومدام نق میزنه و خیلی وابسته شده وهیچ نمیخوره بردیمش پیش دکتر متخصص و معاینه کرد،گفت خداروشکر مشکلی نداره فقط وزنش کمه وعلت بی قراری ونق هاش گفت بخاطر اینه که بد قلقه و وابسته😬😬😬 آزمایش ادرار نوشت برای اطمینان که عفونت نداشته باشه دیه شربت تقویتی  این هفته بخاطر افزایش آمار کرونا مدرسه تعطیل شد ومن تونستم در کن...
24 آبان 1399

رو نمایی از عکسهای آتلیه

بالاخره عکاس فایل عکسها رو برام فرستاد و منتظر چاپ هستیم بزارم .                   سوپرایز  یک سالگی عروسک مامان  بگو ماشالله   چتد روز پیش رونیکا اولین بار بردیم کنار آب شوشتر  اولش حتی میترسید دست بزنه تو اب ولی بعد خوشش اومد چند تاعکس هم از اولین تجربه بیرون رفتن دخترم کنار آب میزارم راستی به اصرار محمدرضا قایق سواری هم کردیم نمای زیبا ولی شلوغ😅 اینم از این زاویه بعد از ماه ها از خونه اومدیم بیرون صبحانه خوردیم و برگشتیم  ...
27 شهريور 1399

گهواره پر....💪

سلام سلام عزیزم  سلام سلام نفسم ❤ دیروز ظهر بابا از انبار تخت قبلی آجی رو آورد که برات بزاریم تو اتاق و گهواره رو جمع کنیم از عصر مشغول فکر وطراحی جاش بودیم و جابه جایی و.... تا شب موقع خواب آماده شد خیلی خسته شدیم😅 تختت رو سمت دیوار گذاشتیم که بشه از کشو تخت استفاده کنیم وفضا بازتر میشه  ولی کنار تختمون دید نداره بهت(پیشنهاد من)خلاصه دیشب اولین شبی بود که بعد از ۱۶ ماه بدون گهواره خوابیدی😶 مگه میخوابیدی کلک شیرتو خوردی می خوایتی بیای بیرون🙄 انقدر لالایی وشعر و... تا خواب رفتی ولی تا من گیج شدمنیم ساعت بعد بیدار شدی تا صبح صد بار بیدار شدی وگریه نصفه شب بابا اومد پیشت بدیش اینه که بایداز جا بلند ...
27 شهريور 1399