ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

❤️❤️چراغ خونه ریحانه جون❤️❤️

سلام دخترم عزیزم زندگیم دو روزه که با مامان جون وبابا جون رفتی خونشون عزیزکم خیلی جات خالیه دلم برات یک ذره شده میرم تو اتاق تختت رو میبینم یاد غر زدنهات میفتم فدات شم که خونه بدون تو سوت وکوره دلم گرفت خیلی زیاد کاش پیشم بودی عمرم نفسم که نفسم به نفست بنده زنگ میزنم باهات حرف میزنم همون روز اول گفتی مامانمو میخوام وزنگ زدی ولی از فرداش دیگه بی قراری نکردی فدات بشم مامان جون هم کلی برات چیز خریده وحسابی بهت میرسه چراغ خونه دخترم یکی یدونه دخترم قندونبات دخترم اینم از هدیه های مامان جون🖕🖕🖕 ️ ️ ...
22 تير 1396

از پوشک گرفتن پسرکم 💪در نبود آجی😕

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ سلام عزیزم بالاخره تصمیم گرفتم برای از پوشک گرفتنت امروز۲۰تیر۹۶ وقتی از خواب بیدار شدی وعوضت کردم دیگه پوشکت نکردم وشرت پوشیدمت وبرات توضیح دادم وهرنیم ساعت بردمت دستشویی وبعداز هر بار .....کردن یک جایزه (لواشک اسمارتیز وبرچسب)بهت پیشنهاد دادم که همش برچسب انتخاب کردی وبه دیوار زدی وچند بار هم لواشک تا غروب که خونه مامان جون بودیم وکمی پی پی کردی تو شلوار وسریع بردمت دستشویی در کل برای روز اول خوب بود وراضی بودم🤗مرد کوچک من سرفرصت عکس میزارم ازت ...
21 تير 1396

سفرنامه ی ۴نفره ی سه روزه ی همدان😉

سلام سلام داغی با حرارت ۵۳درجه ای اهواز بعداز ۳۰ روز روزه گرفتن تعطیلات عید فطر تصمیم گرفتیم برای اولین بار سفر ۴نفره داشته باشیم آره تعجب نکنید اولین بار بود که خومون تنهایی به سفر رفتیم همیشه باکسی بودیم یا پدر ومادر خودم یا شوهرم ویا..... روز عید دوشنبه ۴تیر۹۶به سمت همدان حرکت کردیم وعصر رسیدیم خیلی خیلی شلوغ بود خیلی دنبال جا بودیم تا تربیت معلم جا گیرمون اومد. روز اول رفتیم گنج نامه که خیلی خیلی عالی بود هوا خوب وخنک وسوار تله کابین شدیم اولش بچه ها ترسیدن ولی انقدر شعر خوندیم و...که خوششون اومد وبه دشت میشان رسیدیم که واقعا عالی بود،فرداش هم به غار علیصدر رفتیم ظهر بلیط گرفتیم برای ساعت ۱۰شب ظهر هم رفتیم لالجین که خیلی خوب بود ساعت...
10 تير 1396

بدون عنوان

راهنمای ربات ✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ از اونجایی که الان آخرای خرداده ومن هم بعد مدتها اومدم اینجا ویاد گرفتم عکس بزارم از طریق تلگرام تصمیم گرفتم عکسهای نوروز ۹۶ رو ثبت کنم باشد که خوشتان بیاید🤗🤗🤗 ...
29 خرداد 1396

خرابکاری پسرکم😶

پسر عزیزم سلام دیشب ۲۰رمضان و۲۵خرداد وقتی بعد از افطار خونه حج بهروز رفتیم جلسه قرآن نمیدونستم که چه خرابکاری میکنی🙄 وسط قرآن بودیم که مهرسا وآجی اومدن بلند اعلام کردن محمدرضا پی پی کرده تو اتاق نمیدونم چطور رفتم تو اتاقشون ویدم بللههه کمی از پی پیش افتاده رو زمین خیلی عصبانی شدم از خجالت اب شدم زود بردمش دستشویی و..... خیلی اعصابم خراب شد واقعا خجالت کشیدم اشکام اومدن همش شرمنده میشم وقتی میرم یا بافضولی هات یا خرابکاری واین دفعه هم که ..... امشب هم احیا دارن فکر کن با این اوصاف بخوام ببرمت... شیطونک مامانی که قهر کرده🤗...
27 خرداد 1396

ازشیشه گرفتن پسرکم

وقتی تصمیم گرفتم از شیشه بگیرمت اولش شک داشتم ولی وقتی تا صبح چندشیشه می خواستی وصبح تا کمرت خیس بود دیگه تصمیمم رو گرفتم روز ۴  خرداد۹۶جمعه بود که مصادف بود بایوم الشک رمضان یعنی موقعی که ۲سال و۳ماهه بودی  من و بابا روزه بودیم ظهر به سرشیشه صبر تلخ زدم وقتی مزه کردی اول نگاهش کردی وگفتی خرابه من وبابا هم گفتیم بو گتدو شده خرابه و.... خودت هم نخواستیش وپرتش کردی ولی بعد از چند دقیقه پیداش کردی ودر کمال تعجب خوردیش خیلی تعجب کردم چون خیلی خیلی تلخ بود شب تصمیم گرفتم علاوه بر صبر تلخ فلفل هم بزنم ولی وقتی دیدبش تستش هم نکردی ولی با چه مصیبتی خوابیدی خدا میداند 😣اسمش رو نیاوردی تا دیروز که اومدم خونه مامان جون تا گذاشتمت تو ...
25 خرداد 1396