ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

آشتی با وبلاگمون

سلام بازم سلام نمیدونم چرا همه کاری می کنم ولی انقدر اینجا اوندن برام سخته تنبلم یعنی؟؟ امسال هم باهمه ی سختی  هاش به پایان رسید ...... از اول مهر ۹بنویسم از روز اول که قرار بود محمدرضا پیش عمه بمونه وریحانه رو هم طبق گفته ی خودشون ببرن مهد ولی چی بگم که فقط ۱روز نگداریش کردن اونم جشن شکوفه ها اخرشهریور واز فرداش حال عمه بد شد حال روحیش همش استرس واصطراب ونگرانی ودکار نمیگم دروغ می گفت ولی خیلیش هم تلقین بود خیلی بهم ربختم روزی که فرداش اول مهر وباید با خیال راحت می رفتم مدرسه برام پر از استرس ونگرانی بود خیلی سخت گذشت برام خیلی مدام نگران بچه ها بودم ومخصوصا محمدرضا ی عزیزم که فقط۱۷ماه داشت.....خلاصه کنم جوری عمه گفت حالم بده ونگ...
25 خرداد 1396

های وبای با تابستون95

سلام بر گلهای زیبایم  اومدم اینجا تا بنویسم تا از خاطراتم بگم وقدری دلم خالی بشه  تابستون امسال ماه رمضون بعد از 4سال روزه گرفتم خداروشکر البته با اجازه دکترم  وبعد از عید فطر با مامان وبابا به مشهد رفتیم خ. خوب بود گرچه بهانه گیری و اذیتها هم جای خود داشت ولی خوش گذشت احساس خوبی بی خوبی بود نذر محمدرضا از طرف خودمون ومامان جون سیمین 2گوسفند قربونی کردیم وبرا اولین بار به مهمانخانه امام رضا دعوت شدیم جاتون سبز ونوهای محمدرضا رو هم تو مشهد کچل کردیم فداش بشم اولش اصلا نشناختمش تغییر کرده بود خیلی ! نزدیکای اهرای تابستونه ومن 3روزه که تصمیم به رژیم گرفتم برای کاهش قند ووزن  خیلی ناراحتم کلا عصبی شدم حوصله ی بچه ها ر...
7 شهريور 1395

مطالب واتفاقات جدید زندگی

اول از همه سلام به گلهای خودم باورم نمیشه چتدین ماههه نیومدم اینجا الان اخرای سال تحصیلیه وتواین سال کارهای مهم وتجربیاتی کسب کردم مهمترینش از شیشه گرفتنت. بود دختر. گلم در تاریخ 1اذر 94که واقا سخت بود اول با صبر تلخ امتحان کردم که در کمال ناباوری خوردیش وفرداش علاوه بر صبر تلخ فلفل هم زدم که بهت گفتم کرم پی پیرده پی کرده روش واز این حرفها تا بدت اومد ولی خیلی لذیت شدم برا خوابت چون فوق العاده وابسته بودی 
17 ارديبهشت 1395

مطالب واتفاقات جدید زندگی

اول از همه سلام به گلهای خودم باورم نمیشه چتدین ماههه نیومدم اینجا الان اخرای سال تحصیلیه وتواین سال کارهای مهم وتجربیاتی کسب کردم مهمترینش از شیشه گرفتنت. بود دختر. گلم در تاریخ 1اذر 94که واقا سخت بود اول با صبر تلخ امتحان کردم که در کمال ناباوری خوردیش وفرداش علاوه بر صبر تلخ فلفل هم زدم که بهت گفتم کرم پی پیرده پی کرده روش واز این حرفها تا بدت اومد ولی خیلی لذیت شدم برا خوابت چون فوق العاده وابسته بودی 
17 ارديبهشت 1395

بعد از مدتها سلام وسلام

سلام به گلهای زندگیم. بعد از یک سال ویک ماه وزودتر از موقع وبا درخواستهای مکرر بالاخره مشغول کار شدم  اونم پایه ی اول ولی خداروشکر راضیم محمدرضا پیش مامان صفیه وریحانه مهد که خیلی لذیت میکنه صبح ها ولی شعر وسوره یاد گرفتی که سر فرصت میزارم عزیزای دلم پسرم ودخترم این روزها نمیدونم چرا عصبی شدم والبته شماهم بی تقصیر نبودید ریحانه که همش گریه وبهانه دلم میخواد دیگه هر چه زودتر از شیشه وپوش رها بشی ولی فعلا هیچ هیچ بلد نیستی دقم میدی ونمیگی جیش!!!وقتی میبرمت دستشویی هم نمیکنی!محمد رضا هم بچم درد داره. رو دندونه ولی فعلا خبری نیست!
18 آبان 1394

مریضی محمدرضاجونم

چند روز بود بی قرار وکسل بودی شیر نمیخوردی ونا اروم بودی دیشب رفتیم دکتر گفت گوش و گلوت عفگنت داره دلرو دار تب داشای خیلی ترسیدم وزنت 7910بود
25 تير 1394

سالگرد ازدواجمون مبارک

امشب. شب سالگرد ازدواج من وبابایی خیلی خوشحالم که همسر خوبی دارم ودوگل زیبا که خدا بهمون داد وخوشبختیمونو تکمیل کرد خدایا ممنونم ازت بخاطر همه چیز راستی فردا یا پس فردا عید فطره عیدتون مبارک امسال هم نتونستم روزه بگیرم 4مین سال بود  خدایا به حق این روزهای عزیز اون چیزی که تو دلمه وخودت میرونی رو به خوبی حل کن قسمت میدم به دل زهرا(س)  
25 تير 1394

سالگرد ازدواجمون مبارک

امشب. شب سالگرد ازدواج من وبابایی خیلی خوشحالم که همسر خوبی دارم ودوگل زیبا که خدا بهمون داد وخوشبختیمونو تکمیل کرد خدایا ممنونم ازت بخاطر همه چیز راستی فردا یا پس فردا عید فطره عیدتون مبارک امسال هم نتونستم روزه بگیرم 4مین سال بود  خدایا به حق این روزهای عزیز اون چیزی که تو دلمه وخودت میرونی رو به خوبی حل کن قسمت میدم به دل زهرا(س)  
25 تير 1394

سلام بر گلهای زندگیم

عزیزان دلم بعد از مدتها اومدم اصلا نگاه نکردم اخرین بار کی اومدم !روزهای زیادی گذشت خوب وبد  واکسن های محمدرضا ومریض شدن هاش شیطونی های ریحانه وووو گاهی واقعا کم میارم ریحانه واقعا شیطونی میکنه نق وبهانه اذیت کردنهای داداشش به کنار خدایا منو ببخش که مینالم حرفامو نشنیده بگیر بعضی اوقات از دست خودم هم خسته میشم واقعا شرایط سختیه!عصبی شدم داد میزنم واز خودم بدم میاد خدایا کمکم کن نیرو وصبری بهم بده که بتونم درست زفتار کنم خدایا شکایت نمیکنم _شکرت برای گلهای زیبام فقط بهم یاد بده ازشون درست مواظبت کنم خیلی عاشقشونم راستی عموحسین از پیشمون رفتن وقراره بابا جون اینا بیان!الان ساعت بیست دقیقه به4صبحه حالم بده میترسم میترسم برم ازمایش از...
23 تير 1394