ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

بالاخره بعد از ده سال موفق شدم

بعد از سال ۸۹ که دیگه کامل ولش کردم  امسال از مهرماه رفتم آموزشگاه و ثبت نام کردم بخاطر کرونا چند هفته طول کشید تا کلاس های حضوری انجام بشه وساعت کلاسهاش همزمان بود با کلاسهای تدریسم بعد از هماهنگ کردن و تغییر دادن ساعتها  این کلاسها هم انجام شد و نوبت به آموزش عملی بود شب یلدا بود که منزل مامان جون بودیم و قرار بود اول دی اولین کلاسم برگزار بشه ساعت ده دقیقه به ۷ بود کلاسم روز اول کمی دیرم شد چون خونه خودمون نبودم تا رونیکا رو عوض کردم و.. خلاصه اولین جلسه خوب بود ... هیچ کس خبر نداشت که میرم رانندگی بخاطر همین خیلی سخت گذشت هماهنگ کردن و گذاشتن بچه ها ومدرسه و... برنامم ساعت ۶:۵۰ بود و هوا تاریک بود که میرفتم...
25 فروردين 1400

دغدغه های مامانی

دخترقشنگم ریحانه جانم دیگه تقریبا پایان کلاس دوم رو میگذرونی وبزرگتر شدی ولی اخلاق ورفتارت عوض شده  گاهی پرخاشگر وگاهی مهربان گاهی حرف شنو وگاهی ناسازگار  گاهی آرام وگاهی شلوغ  این مدت به نظرم عوض شدی گاهی صداتو بلند میکنی رو من وبابا...😕ویا زود عصبی میشی دلم میخواد همیشه شاد ومهربون باشی دوست ندارم از ناراحتی ها بگم ولی حدود یک ماهه که هرشب با گریه وبی تابی میری تو رختخواب هرچی باهات حرف میزنم ازت توضیح میخوام که علتشو بگی چیز خاصی نمیگی نمیدونم علت ترست از شب چیه‌... خوابی دیدی؟ از کسی می ترسی ؟ چیزی دیدی؟ کسی چیزی بهت گفته؟ اتفاقی افتاده؟ جاییت درد میکنه؟ ..... وجواب همه این...
25 فروردين 1400

نوروز ۱۴۰۰ مبارک

سلام و سلام به گلهای قشنگم امسال  حال وهوای نوروز با سالهای قبل خیلی فرق داره امسال با وجود کرونا نه عید دیدنی رفتیم نه کسی اومد همش در خانه بودیم موقع تحویل سال حدود  ساعت ۱و۱۰ دقیقه ظهر  بود  که کنار یفره هفت سین بودیم بعد هم تماس وتبریک عید و.... بعدازظهر جهت تبریک سال نو منزل بابا جون حبیب  عمه هم اونجا بود غروب هم رفتیم به سمت شوشتر  کیک تولد هم خریدیم برا تولد باباجون احمد🌻🌻 بیشتر تعطیلات خونه مامان جون بودیم و خوب بود خدار وشکر  حدود اولای عید برنامه نامزدی سارا بهم خورد وحسابی همه ناراحت شدیم ولی حتما مصلحتی بوده..... در ادامه چند عکس از نوروز۱۴۰۰ میگزارم ...
15 فروردين 1400

چرا حرف نمیزنی دخمل طلا؟😊

دختر قشنگم عزیزم ۲۲ماهه شدی  ولی هنوز حرف نمیزنی😐 همه چیز متوجه میشی  پوشک بیار لباس ببر بشورمت و... ولی چیزی نمی گی  با ایما واشاره وبا لحن صدات منظورت رو بهمون میگی حتی ماما هم که میگفتی دیگه نمیگی🙄 نگران نیستم میدونم بالاخره حرف میزنی ولی اطرافیان نمیزارن!! چند روز دیگه عید میشه شیرین عسلم کمی خونه رو مرتب کردم ولی خرید وبازار و... نداشتم  انشالله که سال خوبی باشه عکس هم برا دست گرمی میزارم  ...
26 اسفند 1399

تولد ۶سالگی گل پسرم

بعد از مدتها سلام این روزهای کرونایی خیلی حس وحال آدم ها رو داغون کرده ولی یو سال بیشتره که همه در گیر هستیم اینجا سعی میکنم از خاطرات خوش بنویسم  از تولد گل پسرم که با ولنتاین همراه بود  وخیلی یهویی براش تولد گرفتیم البته مهمانی وجشن نبود فقط خودمون بودیم  چند عکس ثبت میکنم چند تا عکس هم از نوزادیش بزارم اینجا بعد ازتولد کمی بعد از تولد گذاشتنت تو دستگاه ونیوردنت پیش من فعلا خیلی کار دارم برم به کارهام بر ...
11 اسفند 1399

تولد ۸سالگی ریحانه جانم

سلام سلام خیلی وقته فرصت نکردم بیام اینجا  و بنویسم  از این مدت بگم  مشغول کلاسهای آنلاین ریحانه جان و محمدرضا جان وتکالیفشون وهمچنین کلاسهای حضوری ومجازی خودم بعد از تصمیم گیری درباره تولد ریحانه بالاخره تصمیم براین شد که بخاطر شرایط کرونا تولد رو در فضای باز بگیریم و روز ۵شنبه ۲۵دی جشن رو گرفتیم از شب گذشته مشغول تدارکات الویه وژله و...بودم به کمک مامان حون سیمین  انقدر تهیه دیدیم ودعوت کردیم ولی چند نفر از میهمانها دعوت رو لغو کردن لحظه آخر ومن ناراحت شدم 😏 خلاصه حسابی مشغول بودیم و ریحانه از طرح کیک و‌‌‌‌‌...بی خبر بود تا ظهر خاله معصومه کیک رو آورد 🤩🤩 و...
24 بهمن 1399

تولد ۸سالگی ریحانه جانم

سلام سلام خیلی وقته فرصت نکردم بیام اینجا  و بنویسم  از این مدت بگم  مشغول کلاسهای آنلاین ریحانه جان و محمدرضا جان وتکالیفشون وهمچنین کلاسهای حضوری ومجازی خودم بعد از تصمیم گیری درباره تولد ریحانه بالاخره تصمیم براین شد که بخاطر شرایط کرونا تولد رو در فضای باز بگیریم و روز ۵شنبه ۲۵دی جشن رو گرفتیم از شب گذشته مشغول تدارکات الویه وژله و...بودم به کمک مامان حون سیمین  انقدر تهیه دیدیم ودعوت کردیم ولی چند نفر از میهمانها دعوت رو لغو کردن لحظه آخر ومن ناراحت شدم 😏 خلاصه حسابی مشغول بودیم و ریحانه از طرح کیک و‌‌‌‌‌...بی خبر بود تا ظهر خاله معصومه کیک رو آورد 🤩🤩 وحدود ساعت ۳ونیم ...
24 بهمن 1399

از تحویل ماشین تا کلاس رانندگی

سلام سلامی به زیبایی زمستان به عزیزای دلم قشنگای من بالاخره بعد از حدود دوماه روز ۱۳دی ماشین رو تحویل گرفتیم چقدر خوشحال شدید و ذوق کردید مخصوصا محمدرضا  از ۳۰ آذر هم کلاس های عملی رانندگی رفتم یعنی شب یلدا تا روز شنبه گذشته یعنی۱۳دی تمام شدند خیلی سخت بود چون ده دقیقه به ۷ میرفتم وهوا تاریک بود  وچند روز بعدش یعنی ۱۷(بعد از چند هفته که ازمون بخاطر کرونا کنسل بود برگزار شد شانس من )ومن هم ازمون دادم وبار اول قبول شدم⚘ تا این هفته که شهری باید بدم دیشب تولد سارا بود خونه عمه خوب بود  این هفته هم تولد ریحانه است نمیدونم چه کنم هم دوست داریم هم میترسم  کیک رو سفارش دادم به پیج خال...
19 دی 1399

۹۹/۹/۹وگفتن ماما

سلام سلام سلام  به عزیزای دلم این روزها خیلی مشغول مدرسه وتکالیف و...هستم ونیومدم اینجا تکالیف ریحانه زیاد شدن وبیشتر اوقات بداخلاقی میکنه برای انجام دادنشون محمدرضا هم همینطور همش در حال کشمکش هستیم....😑 حدود ده روز هست که سمند آفتاب سوخته 😁رو فروختیم والان وسیله نداریم بیشتر بابا سختشه که میره سرکار والان قدرشو بیشتر میدونیم  شوشتر رفتن ساده کمتر از۲۰۰نمیشه 😳 دوروز میشه که رونیکا یاد گرفته میگه ماما خودش هم ذوق میکنه وتکرار میکنه... فعلا چیز دیگه ای یاد نگرفته که بگه ولی همه چیز متوجه میشی فدات شم لباس وسویشرت خریدم برات چقدر ذوق کردی ☺☺ انگشت پاهات زخم شده همش نشونش میدی ومیگی اوخخ  اویییی بردمت د...
9 آذر 1399